مناجات رمضانی ( پایان ماه)
ماه خـوب عاشقی دارد به پایان می رسد لحظــۀ تودیع مهماندار و مهمان می رسد آسـمان چـشـم های عـاشـقـان ابـری شده مثل این سی شب دوباره بوی باران می رسد گوئیــا دیـروز بود این سـفره را انداختند طرفة العینی گذشت و وقت هجران می رسد با مجیر و با ابو حمزه چه حالی داشتـیم زود دارد افــتـتـاح ما به پـایـان می رسد بی سـر و پـا آمدم ، حالا ســراپـا ثروتم آری آری بر فقیران لطف سلطان می رسد مثل من بی آبرویی را به کـویش راه داد این فقط از خلق نیکوی کریمان می رسد آنقَــدَر بخشیـد از خیل گــنـاه آلـوده گــان تا که آوای فغــان از بند شیطان می رسد تا به قدر ذره ای مژگـان من نمنـاک شد دیدم از دریای رحمت موج غفران می رسد تا که گفتم "بالحسین،العفو"، دستم را گرفت لطف او بر ما پس از ذکر"حسین جان" می رسد هرشب اینجا پا به پای ما خدا هم روضه خواند نالۀ واویلتــا از عــرش رحمان می رسد درمیان نهری از خون، جان زینب بی سلاح چکمه پوشی سنگ دل با تیغ برّان می رسد خواهــرش بالای تـل دارد تماشا می کند مادرش با قـدّ خم، حالِ پریشان می رسد کاش می شد زودتر از کربلا دورش کنند دارد از صحرا صدای نعل اسبان می رسد عطر سیب پیکرش گودال را پر کرد و بعد بویی از پیراهن یوسف به کـنعان می رسد وعــدۀ مـا اربعیـن، پــای پیـاده از نجف کربلا آغوش خود بگشا که مهمان می رسد |